معنی جواب سر بالا
حل جدول
نچ
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنچه رو به بالا باشد مقابل سرازیر، محلی که رو به بالا میرود سربالایی فراز مقابل سرازیر نشیب، افزون متجاوز. . . هفتاد هزار بالش سر بالا آمد که بر ممالک برات نوشتند یا جواب سر بالا. پاسخ طفره آمیز. یا سربالا جواب دادن. جواب سرسری و طفره آمیز دادن.
جواب
پاسخ
بلا جواب
بدون جواب بی پاسخ: نامه برادرش را بلا جواب گداشت. بی پاسخ، بدون جواب
حاضر جواب
جواب فی الحال تواند گفتن
عربی به فارسی
پاسخ دادن , جواب دادن , از عهده برامدن , ضمانت کردن , دفاع کردن (از) , جوابگو شدن , بکار امدن , بکاررفتن , بدرد خوردن , مطابق بودن (با) , جواب احتیاج را دادن () جواب , پاسخ , دفاع
فرهنگ عمید
[مقابلِ سؤال] پاسخ،
آنچه در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادلۀ ریاضی، یا نامه گفته و نوشته میشود،
(اسم مصدر) [مجاز] جبران،
(ادبی) استقبال،
* جواب دادن (گفتن): (مصدر لازم) پاسخ گفتن، پاسخ دادن،
* جواب شافی: پاسخ قاطع،
فارسی به انگلیسی
Steep, Upturned
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسخ، راهحل،
(متضاد) پرسش
فارسی به ایتالیایی
risposta
فرهنگ معین
(اِ.) پاسخ، آن چه پس از حل مسئله یا معادله به دست می آید، (اِمص.) جبران، تلافی، نتیجه آزمایش یا آزمون. [خوانش: (جَ) [ع.]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاسخ
کلمات بیگانه به فارسی
پاسخ
فارسی به عربی
جواب، عداد، إِجابَه
لغت نامه دهخدا
بی جواب. [ج َ] (ص مرکب، ق مرکب) آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف):
عین صواب و مسئله بی جواب.
سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنه ٔ دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج).
معادل ابجد
306